
نام و نام خانودگی شاهد: محافظتشده
نسبت با جانباخته: مادر
نام و نام خانوادگی جانباخته: محافظتشده
تاریخ تولد جانباخته: ۱۳۷۲
محل کشتهشدن جانباخته: اصفهان
تاریخ کشتهشدن جانباخته: ۲۵/۰۸/۱۳۹۸
نوع شهادت در دادگاه: محافظتشده
پسرم دیپلم داشت. یک مدتی بود که بیکار شده بود. کار آزاد میکرد. کارگری و بنایی میکرد. هرجا کاری گیرش میآمد میرفت. تحصیلات پسرم بالا نبود ولی همه را در زندگیشان راهنمایی میکرد.
آن روز پسرم شنیده بود که شلوغ شده است. کنجکاو شده بود و از سرِ کار رفته بود ببیند چه خبر است. ولی شرکتکننده در اعتراضات نبود. پسر من ساعت چهاروچهلوپنج دقیقه عصر بیستوپنجم آبان به آنجا رفته بود و کمی از ساعت پنج گذشته بود که تیر خورد.
آنطور که در پرونده نوشته شده است گلوله به پای چشمش خورده بود. به بیمارستان که رسیده بود تمام کرده بود. فکر کنم به چشم راستش تیر خورده بود. همانجا درجا افتاده بود. گزارش پزشکی قانونی را دست ما ندادند. وقتی شکایت کردیم، پزشکی قانونی یک پروندهای به ما داد. ولی مهروموم شده بود که چیزی دست ما نباشد. ما چیزی نداریم. ولی در جواز دفن دلیل مرگ را «خونریزی مغزی و آسیب نسج مغز» در اثر «اصابت جسم پرتابهای شتابدار» نوشته بودند. اما نفهمیدیم آن پروندهای که مهر شده بود چه بود.
بیستوپنجم آبان نظامیها در کار نبودند و حق تیر نداشتند. پاسگاه، نزدیک محل تیرخوردن پسرم بود. من خودم تا نزدیکی محل حادثه رفتم. ولی نمیدانستم پسرم اینجوری شده است. یک عده میگفتند بیشتر کسانی که شلیک میکردند آخوند بودند. یک عده هم گفتند بسیجیها بودند. حالا نمیدانم کدامشان بودند. اما شک ما بیشتر به بسیجیهاست.
من البته خودم چیزی ندیدم. اشکآور میزدند و ما جرات نکردیم جلو برویم. یک دفعه شلوغ شد و همه دویدند. من بیاطلاع بودم که پسرم جلو رفته است. فقط تا چهارراه رفتم و دیدم تمام نیروهای پاسگاه بدون اینکه اسلحه در دست داشته باشند روی بام ایستادهاند و هیچ عکسالعملی هم نشان نمیدهند. حق استفاده از اسلحه هم نداشتند. بعد من به خانه برگشتم.
همان زمان که تیر شلیک میشود، گاز اشک آور میزنند و مردم وحشتزده این طرف و آن طرف میدویدند. وقتی پسرم تیر خورد فامیلهای خودمان هم آنجا بودند. اینها که میبینند پسرم افتاده است به طرفش میدوند. یعنی همه در حال دویدن بودند. یا پسرم ندویده است یا کناری ایستاده است و گفته من با کسی کاری ندارم، کسی با من کاری ندارد. آن روز راهها بسته بود و نمیشد که آمبولانس بیاید. فامیلها دست و پای پسرم را میگیرند و تا جایی میبرند. چهار نفری داشتند او را میبردند که یک موتوری میرسد و دلش میسوزد. میگوید که او را پشت من روی موتور بگذارید. پسرم را روی موتور میگذارند و از کوچهپسکوچه به بیمارستان میرسند. یکی از آشناها آنجا پرستار است. تلاشش را میکند و برای پسرم اکسیژن میگذارد. ولی دیگر پسرم تمام کرده بود.
برخورد پرسنل بیمارستان خوب بود. یعنی طرف مردم بودند و دل میسوزاندند. ولی متاسفانه آن روز از صبح راهها را بسته بودند و گفتند دکتر نیست. یک دکتر عمومی بود که میگفتند از ترس جانش قایم شده بود و آنجا نبود. نیروها به بیمارستان حمله کرده بودند و اشکآور زده بودند. مردم مجبور شده بودند سیگار روشن کنند و به صورت کسانی که تیر خورده بودند فوت کنند. بیمارستان پر از زخمی بود. پسر من و یک نفر دیگر حالشان بد بود. پسر من بلافاصله تمام کرده بود. ولی آن یکی مجروح دو ساعت زنده بود و بعد تمام کرد. بستگان ما که میشنوند زخمیها را به بیمارستان میبرند، همه به بیمارستان هجوم میبرند. خیلی شلوغ میشود. یک نفر به بسیجیها فحش میدهد و بسیجیها به بیمارستان حمله میکنند و اشکآور میزنند. مردم بسیجیها (که لباس بسیج تنشان بود) را بیرون میکنند و درها را میبندند.
ما فکر میکردیم روز بعد پیکر پسرم را تحویل میدهند. تا یک هفته جنازه پسرم را به ما تحویل ندادند. صبح که شوهرم رفت، گفته بودند که جنازه اینجا نیست. مامورین امنیتی آمدهاند و جنازه را بردهاند. ما اصلا نفهمیدیم جنازه یک هفته کجا بود. بعد از یک هفته زنگ زدند و گفتند که با چند نفر فامیل نزدیک به آرامستان بیایید و جنازهتان را تحویل بگیرید. آماده دفن است. پنجشنبه بود و همه فامیل رفتیم. وقتی رسیدیم گفتند که نه امروز تحویل نمیدهیم. بروید فردا بیایید. روز جمعه رفتیم و تشییع خوبی کردیم.
در آن یک هفته دستمان به هیچجا بند نبود. شوهرم گفت: «اگر بخواهم پیگیری کنم احتمالا میگویند بیا تعهد بده و تحویل بگیر. من هم هیچ تعهدی هیچجا نمیدهم. اگر خودشان گفتند بیا جنازه را ببر میروم چون دیگر جنازه به درد من نمیخورد. من هم نمیروم به اینها بگویم تعهد میدهم.» شوهرم نرفت تا خودشان زنگ زدند. همان روز گفتند بروید با شما تماس میگیریم. نمیدانیم اینهایی که برای تحویلدادن جنازه با ما تماس گرفتند از چه ارگانی بودند. هر چقدر با شمارهای که با ما تماس گرفته بودند تماس گرفتیم، وصل نشد.
ما پسرم را خیلی خوب تشییع کردیم.. همه را خبر کردیم و خیلی خوب و عالی تشییع کردیم. هیچ کس هم نیامد بگوید چرا. وقتی رفتیم پسرم کفنشده و آماده بود. ولی به ما گفتند میتوانید او را ببینید. صورتش را باز گذاشته بودند. ما هم چند نفر چند نفر رفتیم و پسرم را دیدیم. کسانی که بالای سرش بودند خیلی با ما خوب رفتار کردند. چون خانوادهام و کل فامیلمان در آن آرامستان هستند ما هم میخواستیم پسرم را همانجا دفن کنیم. هیچ ایرادی هم نگرفتند که کجا ببرید. مراسم هم گرفتیم و خیلی هم خوب بود. عدهای گفتند آدمهای مشکوکی اطراف بودند. ولی نزدیک نیامدند و چیزی هم به ما نگفتند.
فقط یکی از فرزندانم چندبار در اینستاگرام درباره برادرش استوری گذاشت که او را خواستند. فرزندم را بردند و از او تعهد گرفتند که دیگر استوری درباره برادرش نگذارد. ولی با خودمان کاری نداشتند. ما میخواستیم تالاری بگیریم و مراسم بگیریم که دوستان و آشنایان بیایند. اماکن که فهمیده بود، گفته بود به هیچوجه نمیشود مراسم بگیرید و استوری درباره پسرتان بگذارید.
ما خودمان هیچوقت با خبرنگارها صحبت نکردیم. فقط سه نفر برای تسلیتگویی از بیت رهبری و فرمانداری به خانه ما آمدند. دو کلمه پرسیدند که پسرتان چه کاره بود و چه کار میکرد. تسلیت گفتند و حمد و سوره خواندند و رفتند. وقتی که خودمان شکایت کردیم دوبار ما را خواستند، چند سوال پرسیدند و نوشتند. گفتند پروندهتان هنوز در بازپرسی است. ولی هیچ خبری نشده است.
ما به دادسرای نظامی شکایت کردیم و گفتیم که پسر ما بیگناه بود. چرا او را کشتند و قاتل را پیدا کنید. چون پسر من نه خرابکار بود و نه در تظاهرات بود. ما فردای همان روزی که پسرم کشته شد، وکیل انتخاب کردیم که شکایت کنیم. خودمان وکیل انتخاب کردیم. ولی گفتند که نه سرِخود نمیتوانید وکیل انتخاب کنید. باید طبق ماده فلان قانون خودمان وکیل بدهیم. ما هم صبر کردیم ببینیم اصلا احضاریه به دستمان میرسد یا خیر. اما هنوز وکیل معرفی نکردهاند. دوبار ما به بازپرسی رفتیم. فقط سوال کردند که پسرتان چه کاره بود و از این دست چیزها پرسیدند. به شوهرم هم گفته بودند که آیا شاهد دارید که پسرتان افتاده است. شوهرم گفته بود که شاهدم سه چهار هزار آدم است که آنجا بودند. ولی هیچ کدام حاضر نمیشوند به اینجا بیایند. چون اگر به اینجا بیایند اولین نفری که مچشان را میگیرد خود شما هستید. شما به اینها نمیگویی شما آنجا چه کار میکردی؟ خودت اراذلی؟ برای همین هیچکس نمیآید. شاهد ما دوربینهای آن منطقه است. فیلمهای دوربینها را که به ما ندادند. شاید خودشان چک کردهاند و سربهنیست کردهاند.